تنها

هیچ

تنها

هیچ

در کوچه باغ روحت خزیده ام
کویر بیدار است
در بیشه ی سبز خزان تپیده ام
حافظه در خاک است
در همکلاسی شب و مهتاب چکیده ام
ماه در قفس است
در انس لطیف خرد و مستی جا می دویده ام
شراب در بند است

بی نا

اونی که میخواستی تو غبارا گم شد

مرغی شدو پشت حسارا گم شد
اسم تورو رو بال مرغا نوشت

رو کنده سبز درختا نوشت
یه روز که بارون می امد بهش گفت

یه روز دیگه رو موج دریا نوشت
دریا با موجاش اونو از خودش روند

مرغ هوا گم شدو اونو گریوند
باد اومدو تو جنگلا قدم زد

اسم تورو از همه جا قلم زد
ببین جدائی چه بروزش آوورد

چه سرنوشتی که براش رغم زد
اونی که میخواستی تو غبارا گم شد

مرغی شدو پشت حسارا گم شد


ای عزیز جان من .من برای مرگ خود یک بهانه میخواهم
یک بهانه پوچ عاشقانه میخواهم

از غمی که میدانی
با تو بودنم مرگ است..... بی تو بودنم هرگز
گر بهانه این باشد من بهانه میگیرم

عاشقانه میمیرم